کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

یکی یک دونه مامان و بابا

کارتون تماشا کردن کوروش

این عکس ها مربوط به اردیبهشت 92 هستن که تازه به دستم رسیده   این هم روزی که با خاله نرگس رفته بودیم تجریش خرید و تو یک جا نمی موندی همه پاساژ و مغازه ها رو سر زدی مخصوصا عینک فروشی ها؟؟!!!!   ...
25 تير 1392

افطاری در ایستگاه دو(دوشنبه 24 تیر)

امشب بابایی دوستاشو افطاری دعوت کرده بود ولنجک. چند دقیقه قبل از اذان رسیدیم من هم از مهمون ها حسابی پذیرایی کردم ...    امشب خیلی شلوغ شده بود کوروش هم چند تا دوست جدید پیدا کرد که اونو بردن پیش خودشون بازی کنن   ...
25 تير 1392

کفش نی نی

اولین کفش تابستونی پسرم که بابایی براش خریده                              ...
19 تير 1392

اولین باری که مامانی کوروش رو گذاشت خونه سحر جون .....

  عزیز مامان امروز عصر من کار داشتم و نمی تونستم تورو همراه خودم ببرم. چند روز پیش که با هم رفتیم منیریه خرید کنم خیلی شیطونی کردی حتی ویترین چند مغازه ورزشی رو بهم ریختی تا توپ بسکتبال پشت ویترین رو برداری بازی کنی تصمیم گرفتم تو رو ببرم خونه دختر خاله سحر. از چند روز پیش گفتم می تونه تو رو نگه داره ؟ با کمال میل و لطف زیاد قبول کردن. و  گفت از همین حالا می گم 4 شنبه تمام وقت من مال کوروش از اینکه همیشه می دیدم با سحرجون بازی می کنی خیالم راحت بود البته بابایی چند باری به من زنگ می زد و می گفت نکنه کوروش اذیت و بی قراری کنه. خلاصه وقتی برگشتم سحرجون تعریف کرد که چقدر باهم بازی کردید و تو چه کارها که نکردییییی ب...
19 تير 1392

تله سیژ توچال

این هفته هم دوشنبه با مامان و بابا رفتیم توچال     بابایی می گه کوروش امروز دوتا تجربه جدید داشته اول اینکه تا ارتفاع بالاتر از روزهای دیگه رفتیم و دوم برگشتنی از جشمه  تا ایستگاه 1 با تله سیژ اومدیم   من نه کلاه می خوام نه عینک !!! !           مامانی فکر می کرد من امشب خسته ام و زودتر بخوابم  ولی کلی بازی کردم بعد هم لالایی گوش دادم بعد خوابیدم                                ...
11 تير 1392

اتاق کوروش

پسر گلم امروز داشتم اتاقتو مرتب میکردم از خواب که بیدار شدی اومدی اتاقت انگار فهمیدی همه چیز تغییر کرده یه خنده شیطنت آمیز کردی و رفتی طرف اسباب بازی هات که توی تخت بودن ...
7 تير 1392